جدول جو
جدول جو

معنی کندیل کردن - جستجوی لغت در جدول جو

کندیل کردن
(دَ / دِ گُ کَ دَ)
هر گاه چیزی از کسی به زور و عنف بستانند گویند: کندیلش کردیم. (آنندراج). به قوت گرفتن، قتل کردن و کشتن. (ازآنندراج). کسی را خفه کردن. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس) ، فشار وارد آوردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ / دِ کَ دَ)
سستی کردن. کاهلی کردن. تنبلی کردن:
کندی مکن بکن چو خردمندان
صفرای جهل را به خرد تسکین.
ناصرخسرو.
ور خاطرم به جایی کندی کند
او را به دست فکرت سوهان کنم.
ناصرخسرو (دیوان ص 304).
بدین مهلت که دادستت مشو از فکر او ایمن
بترس از آتش تیزش مکن در طاعتش کندی.
ناصرخسرو.
دگر ره بانگ زد بر خود به تندی
که با دولت نشاید کرد کندی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
راست کردن تعدیل کردن، از روی عدالت تقسیم کردن، راستکار خواندن پارسا داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبدیل کردن
تصویر تبدیل کردن
رمشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
وا رسیدن، فرمان دادن، زیر فرمان گرفتن نظارت کردن تفتیش کردن، یا خود را کنترل کردن، نظارت داشتن عقل شخص بر احساسات و اعمال وی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کندی کردن
تصویر کندی کردن
سستی کردن، کاهلی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبدیل کردن
تصویر تبدیل کردن
Convert, Transform
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
Control, Rein
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
contrôler, rênes
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تبدیل کردن
تصویر تبدیل کردن
convertir, transformer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تبدیل کردن
تصویر تبدیل کردن
परिवर्तित करना , रूपांतरित करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
mengendalikan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تبدیل کردن
تصویر تبدیل کردن
mengubah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تبدیل کردن
تصویر تبدیل کردن
แปลง , แปลง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
नियंत्रित करना , लगाम लगाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
controleren, in toom houden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تبدیل کردن
تصویر تبدیل کردن
omzetten, transformeren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تبدیل کردن
تصویر تبدیل کردن
להמיר , לשנות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
controllare, tenere a freno
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
제어하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تبدیل کردن
تصویر تبدیل کردن
转换 , 转变
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
controlar, refrenar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تبدیل کردن
تصویر تبدیل کردن
convertir, transformar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تبدیل کردن
تصویر تبدیل کردن
convertire, trasformare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تبدیل کردن
تصویر تبدیل کردن
converter, transformar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
контролювати , утримувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تبدیل کردن
تصویر تبدیل کردن
konwertować, przekształcać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
контролировать , вожжи
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تبدیل کردن
تصویر تبدیل کردن
перетворювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
kontrolować, trzymać w ryzach
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
kontrollieren, Zügel anziehen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تبدیل کردن
تصویر تبدیل کردن
umwandeln, verwandeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تبدیل کردن
تصویر تبدیل کردن
превращать , преобразовывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
controlar, reforçar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
לשלוט , לרסן
دیکشنری فارسی به عبری